به گزارش مشرق ، تازه آنجا بود كه فهميديم، براي سلامتي نظام، ويروس هايي در داخل داريم ، دريافتيم كه وضعيت سلامت ظاهري ما، كمي تا قسمتي ظاهري است و از درون برخي نقاط اصلي، معيوب شده و يا در حال معيوب شدن است. با اين حال، براي اين به اصطلاح باگ ها، كار خاصي نكرديم، بيشتر حواسمان جمع شد تا برنامه اي براي مبارزه جدي با اين ويروس ها مثل همه بيماران، بعد از سرپاشدن، باقي قرص هاي تجويزي را بي خيال شديم. يكي از اين گلوگاه ها، بازي پيچيده دشمن در فضاي فرهنگي بود. همان كه نامش را جنگ نرم گذاشتند و تا دلتان بخواهد برايش همايش هوا كردند!اما واقعا جنگ به همين سادگي است؟ پرونده جنگ نرم نسل سوم، تا به حال بارها نكات مختلفي را گوشزد كرده اما امروز، سطرهاي اين گزارش، ضمن بازخواني بازي داغ رسانه اي در اين عرصه، بازگشت به اصل انقلاب، يعني مساجد و همچنين عبور از معبر تخصص براي رفتار متعهدانه را هدف قرار داده است. تيتر اين مطلب طعنه اي است به خودمان، مديران مان و همه آنها كه در هر وضعيتي تنها خوب سخنراني مي كنند!
کیهان نوشت: يك انقلاب نرم، 115سال پيش در سال 1894 اداره اطلاعات و آمار فرانسه آگاهي يافت «شوار تسكين» وابسته نظامي سفارت آلمان در پاريس از افسري فرانسوي مجموعه اي از اطلاعات مهم نظامي و تسليحاتي ارتش فرانسه را به دست آورده است. نام مستعار اين افسر فرانسوي «دي» بود . با كشف نخستين اسناد و مدارك، از دستخط افسران ارشد ارتش توسط برجسته ترين كارشناسان خط شناس بررسي گسترده اي آغاز شد. دستخط «كلنل آلفرد دريفوس» با نمونه خط مدارك كاملاً مطابقت و شباهت داشت .
كلنل جوان يهودي الاصل كه در خانواده اي مرفه با پدري تاجر و صاحب نفوذ زندگي مي كرد، به سرعت بازجويي و محاكمه و به اتهام خيانت و جاسوسي به حبس و تبعيد ابد محكوم و روانه جزيره شيطان معروف به زندان در بهشت، در گويان فرانسه واقع در آمريكاي لاتين شد .
چهار سال از تبعيد و حبس وي مي گذشت تا در حركتي آرام، روزنامه هاي پاريس فضايي تبليغاتي را در حمايت اين افسر جوان آغاز كردند. «اميل زولا» نويسنده مشهور و رمان نويس فرانسوي در حمايت از او مقاله «من متهم مي كنم» را در نشريه «اورور» (سپيده دم) كه نامه اي سرگشاده به رئيس جمهور بود، منتشركرد. اين نامه با سرعت، مورد توجه قرار گرفت. مجازات دريفوس فورا از حبس ابد به 10 سال ترك وطن تخفيف يافت.
اين فضاي تبليغاتي با ورود 300 شخصيت ادبي و فرهنگي و انديشمند و صدور يك بيانيه شديدالحن شكل ديگري يافت. بيانيه اين 300 شخصيت در سال 1899 به نام بيانيه روشنفكران، باعث آزادي كلنل آلفرد دريفوس پس از پنج سال حبس و تبعيد و به تبرئه و اعلام بي گناهي او در سال 1902 منتهي شد.
روزنامه ها و سطر سطر مقاله هاي نشريات پاريس، و يك گردان از عناصر موثر فرهنگي و انديشمند به ويژه با فرماندهي «اميل زولا» و «رومن رولان» دو رمان نويس برجسته فرانسوي، توانسته بودند نظام سياسي قدرتمند فرانسه را ، با يك حركت هماهنگ و دقيق تبليغاتي و رسانه اي بدون شليك حتي يك گلوله و ريخته شدن حتي يك قطره خون مجبور به عقب نشيني كنند آن هم نه در قرن رسانه ها، بلكه درست در 115 سال پيش.
گلوله هاي كاغذي از جنس باروت
کیهان نوشت: يك انقلاب نرم، 115سال پيش در سال 1894 اداره اطلاعات و آمار فرانسه آگاهي يافت «شوار تسكين» وابسته نظامي سفارت آلمان در پاريس از افسري فرانسوي مجموعه اي از اطلاعات مهم نظامي و تسليحاتي ارتش فرانسه را به دست آورده است. نام مستعار اين افسر فرانسوي «دي» بود . با كشف نخستين اسناد و مدارك، از دستخط افسران ارشد ارتش توسط برجسته ترين كارشناسان خط شناس بررسي گسترده اي آغاز شد. دستخط «كلنل آلفرد دريفوس» با نمونه خط مدارك كاملاً مطابقت و شباهت داشت .
كلنل جوان يهودي الاصل كه در خانواده اي مرفه با پدري تاجر و صاحب نفوذ زندگي مي كرد، به سرعت بازجويي و محاكمه و به اتهام خيانت و جاسوسي به حبس و تبعيد ابد محكوم و روانه جزيره شيطان معروف به زندان در بهشت، در گويان فرانسه واقع در آمريكاي لاتين شد .
چهار سال از تبعيد و حبس وي مي گذشت تا در حركتي آرام، روزنامه هاي پاريس فضايي تبليغاتي را در حمايت اين افسر جوان آغاز كردند. «اميل زولا» نويسنده مشهور و رمان نويس فرانسوي در حمايت از او مقاله «من متهم مي كنم» را در نشريه «اورور» (سپيده دم) كه نامه اي سرگشاده به رئيس جمهور بود، منتشركرد. اين نامه با سرعت، مورد توجه قرار گرفت. مجازات دريفوس فورا از حبس ابد به 10 سال ترك وطن تخفيف يافت.
اين فضاي تبليغاتي با ورود 300 شخصيت ادبي و فرهنگي و انديشمند و صدور يك بيانيه شديدالحن شكل ديگري يافت. بيانيه اين 300 شخصيت در سال 1899 به نام بيانيه روشنفكران، باعث آزادي كلنل آلفرد دريفوس پس از پنج سال حبس و تبعيد و به تبرئه و اعلام بي گناهي او در سال 1902 منتهي شد.
روزنامه ها و سطر سطر مقاله هاي نشريات پاريس، و يك گردان از عناصر موثر فرهنگي و انديشمند به ويژه با فرماندهي «اميل زولا» و «رومن رولان» دو رمان نويس برجسته فرانسوي، توانسته بودند نظام سياسي قدرتمند فرانسه را ، با يك حركت هماهنگ و دقيق تبليغاتي و رسانه اي بدون شليك حتي يك گلوله و ريخته شدن حتي يك قطره خون مجبور به عقب نشيني كنند آن هم نه در قرن رسانه ها، بلكه درست در 115 سال پيش.
گلوله هاي كاغذي از جنس باروت
«آيا پرچم ما از زنان حفاظت مي كند؟» اين پرسش حساسيت برانگيز و تحريك كننده اي بود كه بيش از يكصد سال پيش روزنامه هاي تحت حمايت سياستمداران صاحب نفوذ آمريكايي «ويليام رندولف هارست» به عنوان تيتر اول در سرتاسر آمريكا، در سال 1889 منتشر ساختند. ايالات متحده آمريكا براي اشغال كشور كوبا و بيرون آوردن آن از چنگ اسپانيا، عمليات رواني پيچيده اي را اجرا كرد .
به خطر افتادن سرمايه گذاري آمريكا و دور كردن اسپانيا از مرزهاي نزديك ايالات متحده و تصاحب منابع عظيم و ارزشمند كوبا، بهانه هاي مناسبي براي وارد عمل شدن آمريكا بود. دو روزنامه «توسعه طلب» و«كلمه» با حمايت و هدايت دو سرمايه دار آمريكايي يعني «هارست» و«جوزف پوليترز» جزئياتي تمام از ستم ها و زورگويي هاي ارتش اسپانيا در كوبا را مو به مو گزارش مي كردند. «ريچارد ديويس» روزنامه نگار آمريكايي با حقوق ماهيانه 3 هزار دلار(به ارزش اين مبلغ در يك قرن پيش توجه كنيد) به كوبا اعزام شد تا به عنوان خبرنگار، گزارش هاي خود را از مظلوميت و ستمديدگي بوميان كوبايي به روزنامه هاي آمريكا ارسال نمايد.
آتش نزاع ميان آمريكا و اسپانيا، از زير مشتي خاكستر گرم به واسطه حادثه اي كوچك، وقتي به شعله جنگي تمام عيار تبديل شد كه اسپانيايي ها سه دختر شورشي كوبايي را پيش از سوار شدن بر كشتي هاي بخار راهي نيويورك، براي بازرسي بدني، برهنه ساختند. سربازان زن اسپانيايي براي جلوگيري از قاچاق مدارك مهم اين عمل را انجام داده بودند، اما «هارست» تيتر نخست تمام روزنامه هاي تحت نفوذ خود را با اين پرسش آغاز كرد: «آيا پرچم ما از زنان حفاظت مي كند؟»
حالا بهترين سوژه و بهانه براي شليك به قلب هدف به دست آمده بود. «فدريك رمينگتون» يكي از طراحان و تصويرسازان برجسته مطبوعات آمريكايي تصويري كشيد كه چند مرد در حال عريان كردن سه دختر بودند. اين طرح با عنوان «داستان سه دختر برهنه» با گستره عظيمي در تمام روزنامه هاي آمريكا منتشر شد. همين طرح بر وجدان «ديويس» خبرنگار، تأثير جدي گذاشت تا جايي كه حقيقت ماجرا را آشكار ساخت. «هارست» به عنوان فرمانده اصلي و پشت پرده ايالات متحده، از اين خبرنگار و طراح جوان اعزامي به كوبا تصاوير بيشتري مي خواست، اما اين دو كه به اندازه كافي گزارش و طرح ارسال كرده بودند، از اين همه دروغ سازي خسته و پشيمان بودند. «رمينگتون» طي تلگرافي به «هارست» اعلام كرد: «اينجا در كوبا همه چيز آرام است. باور كن هيچ ناآرامي و اغتشاشي وجود ندارد. جنگي هم رخ نخواهد داد. من مي خواهم برگردم.»
«هارست» با سرعت پاسخ خود را در تلگراف چنين گفت: «لطفاً بمانيد. شما تدارك عكس ببينيد، من هم تدارك جنگ را مي بينم!»
چريك هاي واكنش سريع انقلاب اسلامي
در تشييع پيكر عارف واصل حضرت آيت الله العظمي بهجت(ره) در بهار 1388 در اوج لحظات شلوغ و پر ازدحام خيابان هاي اطراف حرم حضرت معصومه(س) و خيابان ارم قم؛ يك گروه فيلمبردار و عكاس با تجهيزات نه چندان پيشرفته همچون يك دسته چريك رسانه اي، از هرسو عكس و تصوير بر مي داشت و لحظه هاي ناب و تاريخي حضور پرشور و شعور مردم در تجليل از مرجعيت برخاسته از دل جامعه و امت را ثبت مي كرد.
سر تيم و فرمانده اين دسته چريك رسانه اي با چهره اي خاكي و ته ريشي سياه و سفيد، همان تصوير قاب سال هاي 57 را در ذهن زنده مي كرد. سال هاي حكومت بچه مسجدي ها و هياتي هاي آشنا با ذات و حقيقت جهادي انقلاب اسلامي. رضا برجي پيشاپيش دسته، فرز و چالاك حركت مي كرد و نيروهايش به دنبال او دوان دوان بودند. در سال 1363 رضا برجي در 19 سالگي با برنامه روايت فتح شهيد آويني يعني يكي ازغير رسمي ترين و خودجوش ترين موسسات رسانه اي انقلاب اسلامي كار خود را آغاز كرد و از ورودش به لشكر 10 سيدالشهدا و جانبازي در جبهه تا حضورش در 14 جنگ بزرگ و كوچك سه دهه اخير به عنوان خبرنگار جنگي فعاليت مستندسازي و عكاسي را رها نكرده است. فعاليتي كه بدون حقوق رسمي همه ارگان ها و موسسات دولتي داراي درآمدهاي نجومي، ادامه يافته و اصلاً فعاليت خودجوش، مردمي و جهادي خارج از بيلان و گزارش امثال او در ميان ارقام و كميت و دفاتر و آمار آنان تعريف نشده و ناشناخته است. اگر جز اين نيز مي بود هيچگاه رضاي چريك و اين بچه مسجدي مسلمان دردمند، موفق به ساخت 12 سريال و 44 فيلم مستند و ثبت
ده ها هزار تصوير نفيس و ناب از لحظه هاي ماندگار سه دهه گذشته تاكنون، نمي شد؛ لحظه هاي ناب و ماندگار از شلمچه و فكه و فاو و حلبچه تا سارايوو و كشمير و ضاحيه لبنان و پنجشير افغانستان. موفقيتي كه اين سرباز رسانه اي حضرت روح الله(ره) آن را با نق و نوق هاي مديريتي و كمبود بودجه و نبود اضافه كاري موسسات به دست نياورده است.
اختصاص فقط يكي از دستمزدهاي يك ميليون دلاري بازيكنان فوتبال براي يك فصل بازي مي توانست بسياري از مشكلات رضا برجي را در بسياري از فعاليت هاي ارزشمند و مستندش در تاريخ مرتفع سازد اما رضا برجي هيچ گاه منتظر حمايت لاك پشت هاي چرتي پشت ميز نشين نمانده است. پروا و هراس از خصائل بندگي دنياست و كسي كه به پروا و ترس نه گفته باشد مقام پروانگي و پرواز را يافته است. و اين راز نستوهي و سربلندي بچه هاي مسجد و فرزندان نهضت خميني كبير(ره) است .
گويا اين سنت روزگار تلخ دهكده جهاني است تا كريستين امان پور با قدرت مادي شيطان بزرگ، شبكه CNN را تغذيه كند آن هم با حمايت يك هلي كوپتر و امكانات تصويربرداري پيشرفته و همراهي بادي گاردهاي خوش تيپ شركت Black water براي حفظ امنيت جاني او و گروه همراه سكونت يافته در هتل هيلتون آمريكايي بيروت تا رسانه ملي جمهوري اسلامي ايران تصاوير اين مجري ايراني الاصل و كينه توز مقيم آمريكا از جنگ 33 روزه را با افتخار تمام به جاي تصاوير ناب رضاي بسيجي منتشر سازد.
بايد در چنين روزگاري رضا برجي، بسيجي بي يار و ياور، تنها با اتكال بر خداوند و بدون حمايت مراكز رسمي و رسانه هاي دولتي، تصاويرش را بر دل آسمان بسپارد تا فردائيان به اشراق و شهود، حقيقت مظلومانه انقلاب اسلامي و فرزندان خميني(ره) را ادراك نمايند و بدانند كه امثال برجي ها در هيچ يك از دفتر هاي هزاربرگي قوانين و بودجه رسانه ملي و مراكز فرهنگي دولتي جايي ندارند و اصلا مغز صفر و يكي مدرن سيستم هاي اداري و رسمي با ديدن آنها قفل مي كند .
اين خاطره خواندني از زبان رضا برجي در جنگ 33 روزه 2005 لبنان گوياي تنهايي و غربت نسل هنرمند متعهد و اتقلابي در ميان كرور كرور برنامه و بودجه هاي دولتي است. او مي گويد: «پول زيادي نداشتيم. براي خرج كمتر، هتل نمي رفتيم. از شب ورودم به بيروت از 80 درصد مناطق فيلم و عكس گرفتم. امكاناتمان هم خيلي كامل و پيشرفته نبود. اگر دوربين «استدي كم» داشتم تصاويرم بسيار بهتر مي شد. با اين حال سعي كردم بدون استفاده از پايه و امكانات موجود كار كنم. دوربين مدام روي دوشم بود ... »
بد نيست بدانيم كه برخي رسانه هاي گردن كلفت دنيا از جمله BBC بر آثار تصويري و مستند رضا برجي 47ساله نتوانسته اند قيمت و ارزشي را تعيين نمايند .
كاش رضا برجي در اين انقلاب يك فوتباليست يا خواننده و آرتيست بود!
كجاست معبر ما؟
سر تيم و فرمانده اين دسته چريك رسانه اي با چهره اي خاكي و ته ريشي سياه و سفيد، همان تصوير قاب سال هاي 57 را در ذهن زنده مي كرد. سال هاي حكومت بچه مسجدي ها و هياتي هاي آشنا با ذات و حقيقت جهادي انقلاب اسلامي. رضا برجي پيشاپيش دسته، فرز و چالاك حركت مي كرد و نيروهايش به دنبال او دوان دوان بودند. در سال 1363 رضا برجي در 19 سالگي با برنامه روايت فتح شهيد آويني يعني يكي ازغير رسمي ترين و خودجوش ترين موسسات رسانه اي انقلاب اسلامي كار خود را آغاز كرد و از ورودش به لشكر 10 سيدالشهدا و جانبازي در جبهه تا حضورش در 14 جنگ بزرگ و كوچك سه دهه اخير به عنوان خبرنگار جنگي فعاليت مستندسازي و عكاسي را رها نكرده است. فعاليتي كه بدون حقوق رسمي همه ارگان ها و موسسات دولتي داراي درآمدهاي نجومي، ادامه يافته و اصلاً فعاليت خودجوش، مردمي و جهادي خارج از بيلان و گزارش امثال او در ميان ارقام و كميت و دفاتر و آمار آنان تعريف نشده و ناشناخته است. اگر جز اين نيز مي بود هيچگاه رضاي چريك و اين بچه مسجدي مسلمان دردمند، موفق به ساخت 12 سريال و 44 فيلم مستند و ثبت
ده ها هزار تصوير نفيس و ناب از لحظه هاي ماندگار سه دهه گذشته تاكنون، نمي شد؛ لحظه هاي ناب و ماندگار از شلمچه و فكه و فاو و حلبچه تا سارايوو و كشمير و ضاحيه لبنان و پنجشير افغانستان. موفقيتي كه اين سرباز رسانه اي حضرت روح الله(ره) آن را با نق و نوق هاي مديريتي و كمبود بودجه و نبود اضافه كاري موسسات به دست نياورده است.
اختصاص فقط يكي از دستمزدهاي يك ميليون دلاري بازيكنان فوتبال براي يك فصل بازي مي توانست بسياري از مشكلات رضا برجي را در بسياري از فعاليت هاي ارزشمند و مستندش در تاريخ مرتفع سازد اما رضا برجي هيچ گاه منتظر حمايت لاك پشت هاي چرتي پشت ميز نشين نمانده است. پروا و هراس از خصائل بندگي دنياست و كسي كه به پروا و ترس نه گفته باشد مقام پروانگي و پرواز را يافته است. و اين راز نستوهي و سربلندي بچه هاي مسجد و فرزندان نهضت خميني كبير(ره) است .
گويا اين سنت روزگار تلخ دهكده جهاني است تا كريستين امان پور با قدرت مادي شيطان بزرگ، شبكه CNN را تغذيه كند آن هم با حمايت يك هلي كوپتر و امكانات تصويربرداري پيشرفته و همراهي بادي گاردهاي خوش تيپ شركت Black water براي حفظ امنيت جاني او و گروه همراه سكونت يافته در هتل هيلتون آمريكايي بيروت تا رسانه ملي جمهوري اسلامي ايران تصاوير اين مجري ايراني الاصل و كينه توز مقيم آمريكا از جنگ 33 روزه را با افتخار تمام به جاي تصاوير ناب رضاي بسيجي منتشر سازد.
بايد در چنين روزگاري رضا برجي، بسيجي بي يار و ياور، تنها با اتكال بر خداوند و بدون حمايت مراكز رسمي و رسانه هاي دولتي، تصاويرش را بر دل آسمان بسپارد تا فردائيان به اشراق و شهود، حقيقت مظلومانه انقلاب اسلامي و فرزندان خميني(ره) را ادراك نمايند و بدانند كه امثال برجي ها در هيچ يك از دفتر هاي هزاربرگي قوانين و بودجه رسانه ملي و مراكز فرهنگي دولتي جايي ندارند و اصلا مغز صفر و يكي مدرن سيستم هاي اداري و رسمي با ديدن آنها قفل مي كند .
اين خاطره خواندني از زبان رضا برجي در جنگ 33 روزه 2005 لبنان گوياي تنهايي و غربت نسل هنرمند متعهد و اتقلابي در ميان كرور كرور برنامه و بودجه هاي دولتي است. او مي گويد: «پول زيادي نداشتيم. براي خرج كمتر، هتل نمي رفتيم. از شب ورودم به بيروت از 80 درصد مناطق فيلم و عكس گرفتم. امكاناتمان هم خيلي كامل و پيشرفته نبود. اگر دوربين «استدي كم» داشتم تصاويرم بسيار بهتر مي شد. با اين حال سعي كردم بدون استفاده از پايه و امكانات موجود كار كنم. دوربين مدام روي دوشم بود ... »
بد نيست بدانيم كه برخي رسانه هاي گردن كلفت دنيا از جمله BBC بر آثار تصويري و مستند رضا برجي 47ساله نتوانسته اند قيمت و ارزشي را تعيين نمايند .
كاش رضا برجي در اين انقلاب يك فوتباليست يا خواننده و آرتيست بود!
كجاست معبر ما؟
«پول نداريم اضافه كاري كارمندهايمان را بدهيم. دلتان خوش است به چه؟ بي مايه، فطير است...» اين جمله اي است كه از كارگزاران و دست اندركاران عرصه فرهنگ و رسانه و هنر موسسات دولتي و رسمي بسيار شنيده مي شود. جملاتي كه در فصل هاي فعاليت ستادهاي پوسترچسباني نه تنها شنيده نمي شود بلكه بنابر تشخيص تكليف و فوريت و اضطرار، باراني از بودجه هاي نداشته! از كيسه غيب سرازير و كوچه و در و ديوار و جدول شهر كاغذ ديواري مي شود.
اين نشانه ها، علائم بدخيمي سرطان فرهنگي جامعه متملّق و چاپلوسي است كه در پيچ و خم روزگار پر تيره و تار دنيازدگي، همه ستاره ها و اسطوره هاي افتخارش در حال خاموشي و فراموشي اند و حتي شهيدان نو رسيده تابستانه اش را نيز در سطح عمومي يك استان كوچك نتوانسته معرفي و بشناساند. غافل از آنكه در موج و گردابي حائل، برخودگويي و خودخندي گزارش ها و بيلان كارهاي اداري بسنده كرده است . مثل همين مجري برنامه (...) شبكه سوم كه وقت نبود مهمان برنامه از خاطراتش با شهيد همت بگويد و او با لبخند حرفش را قطع كرد و گفت: »متاسفانه هنوز اين شهدا براي ما ناشناخته اند و نتوانستيم آنها را به مردم معرفي كنيم...» يك نفر نبود آنتن زنده را از اين آقاي زيبا بگيرد كه عزيز دلم، تو خودت يك پاي اين داستاني، توپ را كجا سانتر مي كني؟!
آمارهاي دورغين و ساختگي و به دور از واقعيت، موريانه وار بر پيكره كاخ رفيع و بنيان سازه فرهنگ و هنر و رسانه انقلاب افتاده اند. پوست اندازي مديريتي و كنار نهادن شيوه هاي مندرس و فرسوده ونخ نما و به كارگيري نيروهاي خودجوش و با تجربه حاضر در اين خاكريز با به كارگيري علم و تكنيك و تعهد ، تنها راهكارهاي عملي است براي تشكيل يگان هاي واكنش سريع فرهنگي رسانه اي انقلاب اسلامي. يگان هايي از جنس روايت فتح و سربازاني همچون برجي. اگر چه حزب الله لبنان در اوج تنهايي و غربت راه جهاد و مبارزه را از عظمت عاشورايي جنگ 8 ساله ما آموخت، اما با شرم و شرنگ فراوان بايد امروز از راه هاي رفته حزب الله لبنان و شبكه المنار بسياري از نادانسته ها و نداشته ها را آموخت و به كار گرفت. حركت تبليغي و رسانه اي حزب الله لبنان به گفته شاهدان عيني در حوزه مطالعات و تحقيقات جنگ 33 روزه و گردآوري اطلاعات و خاطرات شهدا در قالب بانك خاطرات و نگهداري آثار جنگ و ثبت افتخارات آن در قالب موزه جنگ و نمايشگاه هاي فصلي، فعاليتي بسيار گسترده و با عظمت را در بر مي گيرد كه در سه دهه گذشته كشور ايران، اگر بي نظير نباشد، كم نظير است .
اين مهم چيزي نيست كه بدون داشتن يك اتاق فكر منسجم متشكل از گروه هاي تخصصي و برنامه ريز و هم چنين بدون به كارگيري نيروهاي خودجوش و مردمي علاقه مند و دردمند بتوان به آن دست يافت .
علت المرض رخوت و عامل سندرم سستي و استيصال رزمندگان رسمي و كارت دار و عنوان گرفته و حقوق و پاداش بگير اين عرصه؛ دور شدن از سنگر اصلي يعني مسجد و روحيه تكليف گرايانه و بسيجي است. اگر حزب الله لبنان و رضا برجي در مسابقه سرعت خرگوش هاي دهكده قاعده مند مك لوهان، امكان پرواز و فراز يافته و مسيطر بر زمان و تكنيك گشته اند، با تمسك به حركت جهادي و مسجدي و روحيه پروانگي و شيدايي است كه ما در هر روز جنگ آن را آزموديم، اگرچه اين نكته به معناي فله اي رفتار كردن و دوري از قواعد و يادگيري فنون نيست!
آبادي بت خانه ز ويراني ماست!
حركت فرهنگي و رسانه اي موسسات و مراكز رسمي و دولتي نظام اسلامي در برابر هجمه ها و حمله هاي دشمن با آهنگ پدافندي و تأخيري و كند بي شباهت نيست به راه رفتن لاك پشت خواب آلودي در ميان گروه خرگوش هاي فرز و چالاك در ميدان مسابقه. مسابقه اي كه پايان خوش و شادماني ندارد. باور كنيد در عرصه رسانه و فرهنگ؛ تمدن غرب شق القمري از جنس اعجاز نمي كند. پيش روي غرب ريشه در ضعف و سستي ما دارد.
طلايه داران غرب ذاتا حس گرا و عمل گرا هستند. پراگماتيسم و عمل گرايي به دنبال سودمندي، فايده و نتيجه كار است و از همين رو علم و تخصص را با همه زواياي آن به كار مي گيرد تا بهترين و پرسود ترين نتيجه را در كمترين زمان به دست آورد. اگر چه حضرت روح الله(ره) ام الشعائر انقلاب را «مامور به تكليف بودن» يك مجاهد في سبيل الله دانسته اما حضرتش بارها و بارها بر انجام تكليف و وظيفه به بهترين و منطقي ترين و علمي ترين و تخصصي ترين شكل ممكن تاكيد فرموده اند .
دوستي مي فرمود: «در نشستي كه جمعي از علاقه مندان و انديشمندان و هنرمندان انقلاب اسلامي به صورت اختصاصي با مقام معظم رهبري داشتند ايشان با اعلام عدم رضايت از وضعيت فرهنگي و رسانه اي موجود (قريب به اين مضمون ) تأكيد فرمودند: «در ميان ترافيك شديد و انبوه ماشين هاي در هم تنيده يك بزرگراه ديده ايد كه چگونه يك موتورسوار چالاك با سرعت از ميان خودروها حركت كرده و راه خود را مي يابد و به جلو مي رود؟ بايد با همين سرعت و چالاكي به فكر شكستن حصارها و تنگناها باشيد و براي برون رفت از معضلات و مشكلات ميان برها را كشف كنيد...« و اين خواسته را بر ما تكليف كردند.»
حالا ما امروز با اين حركت كند و آرام لاك پشت وار رسانه اي در ميان اين همه غوغاي موجود در كدام خانه صفحه شطرنج رسانه و فرهنگ جامعه جهاني نشسته ايم و سر بر لاك خود رجز هاي تنهايي را مويه مي كنيم؟ پيشتازي و طلايه داري در ميان حركت توفاني و بيداري دنياي اسلام و هدايت حنجره هاي فريادگر در قيام ملت هاي مسلمان؛ حقيقت است ، اما لوازمي دارد